آیا تاکنون دقت کردهاید باوری قدیمی در بین اغلب والدین ایرانی (مخصوصاً مادران) رایج است که با افتخار ناکامیهای خود را میشمارند و خود را فدائیانی میدانند که در مسیر تربیت فرزندشان همه چیز خود را از دست دادهاند و جالبتر اینکه به مادران سالم و هدفمندی که پس از بزرگ کردن و به ازدواج درآوردن فرزندانشان، هنوز شاداب و سرزنده و هدفمند هستند به چشم مادرانی خودخواه نگاه میکنند.
این جملات چقدر برایتان آشناست:
- من از زمان تولد فرزندم شغلم را کنار گذاشتم و خانهنشین شدم؛
- پس از تولد فرزندم ترک تحصیل کردم؛
- به خاطر رسیدگی بیشتر به فرزندم دیگر به کلاس موسیقی نرفتم؛
- به دلیل تربیت بهتر فرزندم ورزشم را پس از سالها رها کردم؛
- به خاطر بچههایم پیر و بیمار شدم و جوانیام را برایشان گذاشتم؛
- از علایق خودم زدم تا بچههایم به آنچه میخواستند برسند.
مادران گرامی: اگر این باورها در ذهن شما هم وجود دارد لطفاً به کلی آن را از ذهن خود پاک کنید. شما زمانی میتوانید در امر تربیت موفق باشید که خودتان در شرایط خوبی باشید، یک مادر افسرده و بازنده که علایقش را به خاطر یک فرد دیگر کنار گذاشته چطور میتواند با روحیهای مثبت و با اخلاقی خوش در کنار فرزندش روزها را سپری کند؟
باز هم تکرار میکنم شما اگر اصول تربیتی را رعایت کنید هیچ نیازی نیست که خودتان و فرزندتان را در این مسیر به سختی بیندازید و یا از خوشیها و علایق خودتان بکاهید. البته قطعاً مواقعی پیش میآید که والدین مخصوصاً مادرها در این مسیر مثل زمان قبل از تولد فرزندشان نتوانند به علایق خود برسند، مخصوصاً در سنین زیر دو سال ولی نباید با تولد بچه و در مسیر تربیت و رشد او مادر احساس کند آزادی و موفقیت خودش به فراموشی سپرده شده چراکه از چنین مادری نمیتوان انتظار تربیت اصولی داشت.
مواردی که در این مطلب بررسی میشود:
مادر یعنی فدای بچهها شدن
آیا تا به حال این ضربالمثل را شنیدهاید که میگویند، آدم مار بیابان بشود ولی مادر نشود! به نظر شما چرا مادران ما به جایی میرسند که چنین باوری را که اغلب با آهی عمیق و حسرتآلود همراه است به زبان میآورند؟
دو دلیل دارد: چون آنان واقعاً همه خوشیهای خود را در مسیر تربیت فرزند باختهاند و احساس پوچی میکنند. این مادران علیرغم اینکه واقعاً همه لذتهای خود را صرف فرزندان خود کردهاند، بعد از اینکه اولین فرزندشان ازدواج میکند دچار یک سردرگمی همراه با افسردگی میشوند. آنان وقتی میبینند فرزندی که یک عمر همه علایق و آزادی آنان را گرفت، به راحتی با آمدن یک فرد دیگر آن خانه و مادر و پدر را رها کرده و میرود، تازه متوجه میشوند که یک عمر با خودشان چه کردهاند؛ مانند یک فیلم، گذشته از جلوی چشم آنها رد میشود، احساس بدی به آن فرزند و همسرش پیدا میکنند و حتی ممکن است ناخواسته تأثیر منفی در زندگی فرزندشان بگذارند.
به وفور دیده میشود که امثال این پدر و مادرها برای ازدواج اولین فرزندشان سنگ تمام گذاشته چه از لحاظ کمک اقتصادی و چه از لحاظ عاطفی ولی برای فرزند بعدی چندان میل و رغبتی ندارند چراکه خود را بازندهی بازی میبینند و یا دچار وابستگی بیشازحد به فرزندشان هستند.
ولی آن مادری که در حین تربیت فرزندش به علایق و آرزوهای خودش فکر کرده و در راستای آنها تلاش کرده علیرغم اینکه در طول مسیر تربیت توانسته بچههای بهتری تربیت کند پس از ازدواج فرزندانش هم، هم خودش دچار افسردگی و غم و غصه نمیشود هم برای زندگی فرزندش دردسرساز نمیشود.
طبق آماری که در آمریکا گرفته شد محققین متوجه شدند که فرزندان این نوع مادران (مادران سالم و هدفمند) نسبت به فرزندان والدینی که همه زندگی خود را محدود به خانه و فرزندشان کردهاند، ارتباطات بیشتری با اطرافیان و جهان بیرونی دارند، از افکار سالمتری برخوردارند و نسبت به آینده امیدوارترند.
والدین بزرگوار هر موقع در حین انجام عمل تربیت فرزندتان توانستید خودتان هم به علایق و آرزوهای خود برسید و یک زندگی هدفمند و شاد با همسرتان داشته باشید آن موقع در مسیر درست تربیت قدم گذاشتهاید.
بگذارم بگوید تا آرام شود
احتمالاً اتفاق افتاده که فردی که در مسیر تربیت فرزندش شکست خورده نزد شما میآید و با گریه و زاری با شما درد دل میکند و شما با تصور اینکه کاری خداپسندانه انجام میدهید تمام وقت خود را به او ارزانی کرده و گوش میدهید تا او آرام شود.
شما زمانی که پای درد دل این افراد مینشینید اول به خود، همسرتان و فرزندانتان خیانت میکنید و بعد به همان طرفی که دارد از شما سوءاستفاده میکند و درد دل میکند.
به خودتان به این دلیل خیانت میکنید که به سادگی دارید بار منفی وارد زندگیتان میکنید و زندگی خودتان را آلوده میکنید و همچنین روحی که پاک و الهی و تکهای از وجود خداوند است را به گناه غیبت و تهمت و سخنان لغو و بیهوده آلوده میسازید و با وارد کردن این گناهان و افکار منفی قطعاً نتایجی منفی در شخصیت و خلق و خوی خودتان ایجاد خواهید کرد که همسر و فرزندتان نیز تحت تأثیر رفتارهای تند و نادرست شما قرار خواهند گرفت.
به خود آن شخص نیز خیانت میکنید به خاطر اینکه شما با گوشهای شنوای خود و ایجاد یک آرامش مقطعی و کاذب عملاً دارید به او برای ماندن در آن باتلاق کمک میکنید. او به جای اینکه آرامشش را با پذیرش نواقصش و تلاش در برطرف کردن مشکلاتش به دست بیاورد با بدگویی و آلوده کردن بیش از پیش ذهنش علاوه بر اینکه مشکلش را دوچندان میکند دچار آرامشی لحظهای میشود، که این آرامش لحظهای مانند سراب او را فریب داده و انگیزه حل منطقی مشکلش را از او میرباید؛ لذا مراقب باشید گوشتان زبالهدان اطرافیان نشود.
اغلب افرادی که نمیتوانند یک زندگی سالم داشته باشند (بهتر است بگوییم نمیخواهند تلاشی برای ارتقاء خود بکنند) دنبال گوشهایی میگردند که به عنوان زبالهدان خود به آنها نگاه کنند و هرچه آلودگی درونی دارند در آنها ریخته، خود را آرام کرده و روح طرف مقابل را آلوده کنند و سپس او را رها کرده و دوباره چند روز بعد هم همین کار را تکرار میکنند و تمام عمر به همین منوال.
اجازه ندهید از شما سوءاستفاده شود. به این افراد بگویید به جای اینکه وقت خود را صرف بدگویی از جامعه و فرزندشان بکنند و اطرافیان را به عنوان زبالهدان ببینند یکبار برای همیشه یک تصمیم قاطع بگیرند و سعی کنند تا نواقص خود را برطرف و یک زندگی جدید و سالم بسازند. پس از این به بعد:
- دلسوزی بیمورد نکنید؛
- با هر فردی نشست و برخاست نکنید حتی اگر افراد درجه یک شما باشند و مشکل اخلاقی داشته باشند؛
- همه حرفی را در برابر بچهها نزنید؛
- در هر محیطی رفتوآمد نکنید.
این جمله را به عنوان قانونی ناگسستنی در زندگی خود مهر و موم کنید و آویزهی گوشتان کنید: خداوند عادل است و هرکس همان جایی است که باید باشد؛ و انسان اگر واقعاً بخواهد زندگیاش را تغییر بدهد میتواند، البته اگر واقعاً بخواهد.
اگر به عدالت پروردگار و قانونمندی جهان اعتقاد داشته باشید، میدانید که هر کس خودش شرایط زندگی خودش را فراهم کرده و ضمناً توان تغییر در زندگیاش را دارد پس نیازی به دلسوزی نیست. همانگونه که خداوند در قرآن میفرماید: «خداوند حال هیچ قومی را تغییر نمیدهد مگر اینکه خودشان حال خودشان را تغییر دهند.» پس انسانها در هر حالی توان تغییر شرایط را دارند لطفاً گول نخورید؛ و نکته دیگر اینکه همه جا نروید و با همه کس نشست و برخاست نکنید چراکه محیط به شدت بر زندگی لحظهای و آینده شما تأثیرگذار است.
روزی با یکی از دوستانم که صاحب یک کارخانهای بزرگ و مطرح است در مورد تأثیر اطرافیان بر انسان صحبت میکردیم. ایشان در مورد ازدواج یکی از کارمندانش صحبت میکرد. میگفت زمانی که آن جوان میخواست عروسی کند او را دیدم و احوالش را جویا شدم. از او پرسیدم خانه را چه کار کردی؟ کجا میخواهی عروس خانم را ببری؟ گفت پولم آنقدر نیست که در جایی خوب بتوانم خانه خریداری کنم لذا قصد دارم در منطقهای ارزان قیمت، خانهای بخرم. به شدت با او مخالفت کردم و به او گفتم جایی که تو انتخاب کردهای درست است که ارزان است.
ولی پاتوق معتادها و افراد نامناسب است. به هیچ عنوان این کار را نکن اگر قرار است در چادر هم زندگی کنی در منطقهای سالم از شهر این کار را بکن، در چادر زندگی کن ولی به یک خانه ویلایی بزرگ در آن منطقه نرو، اگر این کار را کردی زندگیات را نابود میکنی. آن پسر به حرف من گوش داد و با کمی قرض یک منزل کوچک در بالا شهر کرایه کرد و بعد از دو سال خود صاحب خانه شد؛ و به شدت بابت تصمیمی که گرفته بود و خودش و همسرش را نجات داده بود خرسند بود.
این دوست کارآفرین و دانای من میدانست که محیط بر انسان به شدت تأثیرگذار است لذا با آن کار مخالفت کرده بود و چه زیبا راهنماییاش کرده بود؛ من که لذت بردم. بزرگی میگوید شما نفر ششم پنجنفری میشوید که بیشترین رفت و آمد را با آنها دارید. والدین عزیز اگر خروجی خوب و عالی از فرزند خود میخواهید به ورودیهای ذهن او دقت کنید. به یاد داشته باشید: از کوزه همان برون تراود که در اوست.
باید از مشکلات باخبر بود تا گرفتار آنها نشد!!
چرا فکر میکنیم با دانستن مشکلات مردم میتوانیم خود را از به دام آن مشکلات افتادن حفظ کنیم؟ همانگونه که مستحضر هستید هم در احادیث ما و هم در علم ژنتیک به شدت بر تأثیر رفتار والدین بر فرزندان گزارش شده است. (رفتار والدین حتی قبل از تلقیح بر نطفه تأثیرگذار است).
حال یک سؤال: وقتی منظرهای که پدر قبل از هم بستری میبیند و همچنین نوع خوراک او روی ظاهر و خلقیات آینده نوزاد تأثیر میگذارد، به نظر شما دیدهها و شنیدههایی که خود کودک با چشم و گوش خودش درک کرده چه میزان میتواند آیندهی او را متأثر کند؟ والدین عزیز ما باید بدانیم کلام به کلام ما و اطرافیان روی آینده فرزندمان تأثیرگذار است.
مثلاً شما دوستی دارید که با همسرش درگیری دارد و یا طلاق گرفته، شما روزانه به صورت تلفنی با او در تماس هستید و یا او را حضوری ملاقات میکنید.
در حضور فرزندتان درد دلهای آن خانم یا آقا شروع میشود، از بدی همسرش و خیانت و ضرب و شتمهایش برایتان میگوید، کمی هم گریه چاشنی صحبتهایش میکند، شما هم غافل از همه چیز با تصور اینکه دارید به او کمک میکنید، پای درد دل یک انسان شکست خورده نشستهاید تا او خود را تخلیه کند و آرام شود.
مطمئن باشید دارید همان اتفاق را اول به خانه و زندگی خودتان دعوت میکنید و بعد آینده فرزندتان.
شک نکنید با توجه به قانون کائناتی جذب بار منفی این صحبتها زندگی شما را حتماً تحتالشعاع قرار خواهد داد که با توجه به موضوع این کتاب سعی میکنم تأثیر صحبتهای این فرد را فقط در فرزندتان تجزیه و تحلیل کنم.
فرزند شما (در هر سنی که هست) دارد حرفهای شما را میشنود. اگر آنقدر کوچک باشد که حتی متوجه معانی حرفهای شما نشود این جملات در بخش ناخودآگاه ذهنش جای گرفته و منجر به ایجاد باورهایی از این قبیل میشود:
- مردها همه دست بزن دارند؛
- زن خوب و خوشاخلاق پیدا نمیشود؛
- زندگی در این دنیا چقدر سخت است؛
- آینده من نهایتاً به غم ختم میشود و…
بدانید که حتی کودک شیرخوار شما از این قضیه مستثنی نیست. زمانی که شما فرزندتان را به منزل کسی میبرید که بچههای او از لحاظ تربیتی در سطح مناسبی قرار ندارند، رفتارهای آنها روی فرزند شما تأثیرگذار است. از امروز یک لیست از کل افرادی که با آنها در ارتباط هستید تهیه نمایید؛ از پدر و مادرتان گرفته تا دوستان دور و قدیمی که سالی یکبار آنها را میبینید. به هرکدام امتیاز بدهید از ۱ تا ۵ هر چه میزان تأثیرات منفی افراد بیشتر است نمره بیشتری به آنها بدهید و رابطه خود را با افرادی که نمره بالا میگیرند کم کنید. لطفاً تعصبهایی که باعث نابودی یک نسل میشوند را کنار گذاشته و بالغانه و منطقی تصمیم بگیرید.
اگر پدر شما فردی معتاد است هیچ لزومی ندارد فرزندتان هر هفته مهمان منزل پدر شما باشد. شما به وظیفه خود به عنوان فرزند عمل کرده و در هر شرایط حرمت پدر خود را حفظ کنید ولی از ارتباط زیاد از حد فرزندتان با او جلوگیری کنید. با افرادی که شکست عشقی خوردهاند در برابر بچهها بگومگو و بحث نکنید و باورهای پاک و الهی آنها را آلوده نسازید.
منبع:
شهبازی، محمدعلی، 1398. مهمترین وظیفه والدین، سیمای فلق
دیدگاهتان را بنویسید